آناهیتا

دو سال و سه ماهه

عزیز دو سال و سه ماهه من.. دیشب عکس پرسنلی 11 ماهگیت رو دیدم و شوکه شدم . عکسی که برای پاسپورتت گرفته بودیم. توی اون عکس فکر می کردم خیلی بزرگی و با اینکه هر روز دارم عکساتو می بینم ولی دیروز شوکه شدم..... چقدر از ون روزا گذشته؟ چند سال از روزای بوی شیر و آروغ تو؟ بوی خوب نفسات وقتی توی خواب بودی و من فقط نگاهت می کردم... چند سال از روزایی که تازه اغو آغو می کردی؟ بیلابیل می گفتی؟ چند سال از روزایی که به زور تونستی بچرخی و بالاخره 4 دست و پا راه بری؟ الان اما وضع فرق کرده... با شهامت و مصمم راه می ری توی خونه می چرخی و بلبل زبونی می کنی.. مثلاً دیروز می گفتی : مامانی دایی نیما رو خیلی دوست دارم باورت می شه؟ یا مثلاً وقتی باهات حرف می زنم خیل...
10 اسفند 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آناهیتا می باشد